وب حرم 72
- وب موز فان
حبیب فرزند مظاهر چهارده سال پیش از هجرت پبامبر اکرم در خاندان بزرگ بنی اسد در یمن به دنیا آمد. سال نهم هجری با خانواده اش به مدینه آمد و آنجا ساکن شد. در نوجوانی فقط چند صباح از اوان زندگی را در زمان پیامبر گذراند و در این مدت کوتاه، به خاطردوستی با یکی از کودکان مدینه که او حسین بن علی بن ابیطالب بود، این دو با یکدیگر حدود 10 تا 13 سال اختلاف سن داشتند اما حبیب همیشه در مقابل این کودک بسیار فروتن بود.
دوران جوانی و میانسالی خود را در کنار امام علی (ع) با جنگهای صفین و نهروان پشت سر گذاشت و همواره یکی از سرداران و دلاور مردان سپاه علی و نامش در کنار یاران علی علیه السلام رقم خورد.
در دوران خلافت امیر المومنین و با آغاز جنگ جمل، همراه آن حضرت راهی بصره شد و پس از پایان جنگ، کوفه را برای زندگی خود انتخاب کرد. پس از شهادت علی علیه السلام، در کنار امام حسن(ع) و در سایه آن حضرت بود و درس سکوت را از آنحضرت آموخت حبیب، در این سالها در کنار اهل بیت پیامبر غم ها و اندوههای فراوان از دشمنان اهل بیت دید تا به سن پیری رسید. به هنگام خروج امام حسین از مدینه به مکه و دعوت مردم کوفه از آن حضرت، که حبیب هم جزو دعوت کنندگان آن حضرت بود و نامه ای در این زمینه به همراه چند نفر برای حسین بن علی نوشت.
امام حسین علیه السلام هم نامه ای به حبیب نوشتند و او را به یاری خود دعوت نمودند. حبیب به دنبال شنیدن خبر ورود امام حسین به کربلا، خود را از کوفه به آنجا رسانده و در رکاب حسین ابن علی جنگید و تا آخرین لحظه وفاداری خود را به امام زمانش ابراز کرد و سرانجام در ظهر عاشورا به شهادت رسید.
هنگام شهادت 75 سال داشت و سر او به همراه سرهای شهدا در کوفه گردانده شد.
روایت کرده اند: روزی میثم تمار وحبیب بن مظاهر در مجلسی در طایفه بنی اسد یکدیگر را ملاقات کردند، و مدتی با یکدیگر سخن گفتند.
آن گاه حبیب بن مظاهر شهادت و نحوه شهادت میثم را پیشگیری نمود و میثم نیز از یاری رساندن حبیب به امام حسین (علیه السلام) و شهادت وی و گرداندن سروی درکوفه خبرداد.
حبیب بن مظاهر یکی از فرماندهان سپاه امام در کربلا بود که فرماندهی جانب چپ لشگر را به عهده داشت. هنگامی که یکی از افراد سپاه عمر سعد برای مبارزهی تن به تن مبارز طلبید، حبیب بن مظاهر فوراً دعوت وی را اجابت کرد، ولی امام علیه السلام به او اجازه نداد.
حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه دو یار دیرینه بودند که وفاداری خود را به امام علیه السلام از همان زمان که به یاری مسلم بن عقیل به پا خاستند نشان داده بودند.
هنگامی که مسلم بن عوسجه پس از مبارزه از اسب به زمین فرود آمد، حبیب به همراه امام حسین علیه السلام بر بالین مسلم حاضر شدند.
حبیب به مسلم گفت:« شهادت تو برای من سخت است! تو را به بهشت بشارت میدهم!»
مسلم با صدای ضعیفی پاسخ داد:« خداوند تو را به خیر بشارت دهد!»
حبیب گفت:« مسلما اگر یقین نداشتم که پس از مدتی کوتاه بعد از تو به تو ملحق خواهم شد، دوست داشتم به هرچه می خواهی وصیت کنی تا به آن جامه عمل بپوشانم، آنچنان که تو شایسته آنی.»
مسلم پاسخ داد:« تو را به این مرد سفارش می کنم که جان خود را فدای او کنی.»
و با دست خود به امام حسین علیه السلام اشاره کرد.
حبیب گفت:« قسم به خدای کعبه چنین خواهم کرد.»